إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ

إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ

سایت رسمی جماعت دعوت و اصلاح

  • سال قبل دانش آموز پایه‌ی اول دبیرستان بودم. مثل خیلی از بچه‌ها و دوستانم هر كاری می‌كردیم و به همه چیز می‌رسیدیم الا درس. از قدم زدن‌های فراوان در كوچه و خیابان تا انواع بازی‌ها و سرگرمی‌های دیگر. موقعی كه بحث درس و مدرسه می‌شد، مثل پتكی بود كه می‌خورد تو كله‌ام. معدل درس‌هایم در حدود 13 بود و معمولاً تو چند تا از درسهایم نیز می‌افتادم. با این وجود خیلی از مواقع پیش می‌اومد كه فكرهای بكری به ذهنم خطور می‌كرد. به كارهای اكتشافی و تازه و طرح‌های نو علاقه داشتم. گاهی مواقع تو ذهنم دستگاههایی الكتریكی می‌ساختم.